Abstract: جهان اسلام با جمعیتی بیش از یکنیم میلیارد نفر به منزله یک قطب جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بزرگ، بخشی اعظیمی از کره خاکی را در بر میگیرد که با داشتن قابلیتهای قوی برای همگرایی، گرفتار عوامل متعددی در واگرایی است. از نقطه نظر جغرافیای سیاسی، هماکنون اکثر کشورهای اسلامی در مراحل نخستین سازماندهی سیاسی قرار دارند. افغانستان هم یکی از همین کشورهاست؛ کشوری که چهار دهه میشود که در آتش دهشتافگنی و خشونتهای سیاسی و امنیتی میسوزد. اگر عوامل خارجی بحران چهار دهه اخیر افغانستان را مد نظر نگریم، قطعاً که افراطگرایی دال مرکزی بحرانهای دامنهداراین کشور است. باوجود اینکه جامعۀ افغانستان، به لحاظ جمعیتی یک جامعۀ متکثر و متنوع است که دستکم پنجاه و سه قوم خورد و بزرگ، چندین نژاد، زبان و مذهب را در خود جای داده است؛ اما از رهگذر فرهنگی و سیاسی این همه تنوع تا کنون به رسمیت شناخته نشده است. پس از فروپاشی رژیم طالبان گمانهزنیها بر این بود که کثرتگرایی فرهنگی و اجتماعی در افغانستان جای خود را درمییابد؛ اما پس از دو دهه حضور قدرتمند جامعه جهانی و دولت تحتالحمایه آنها، معلوم شد که این رؤیا به واقعیت مبدل نگردید. دو مساله در عدم پذیرش کثرتگرایی در افغانستان برجسته تلقی میشود؛ یکی سیاستمداران انحصارگرا و دوم ظهور و گسترش افراطیت در جامعه افغانستان، که در این نوشته، بخش دوم آن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. این نوشته تأکید میکند که راه رسیدن به کثرت و تنوع اجتماعی در افغانستان تنها از رهگذر پذیرش کثرت در حوزۀ قدرت سیاسی میسر است.